مرگ ملک عبدالله و رابطه آن با ظهور
مصاحبه به نقل از سایت خبری تحلیلی تعامل:
از چند وقت پیش که خبر احتضار ملک عبدالله پادشاه عربستان اعلام شد، فضای مجازی پر شد از اخباری که مربوط به زمان ظهور حضرت بقیه الله الاعظم و رابطه آن با مرگ ملک عبدالله، پادشاه عربستان است. روحانیون و وعاظ هم از این قافله عقب نمانده و در بعضی محافل به آن پرداختهاند. اینک که خبر مرگ پادشاه عربستان تأیید شده است، بر آن شدیم تا در این رابطه مصاحبهای با استاد شیخ علی ریاحی نبی، ترتیب دهیم. ایشان از جمله مجتهدینی است که سالها است در کنار خارج فقه و اصول، به تدریس رجال و درایه هم اشتغال دارد.
سلام علیکم. شما هم خبر مرگ ملک عبدالله را شنیدید، لطفا در رابطه با مرگ او و رابطه آن با زمان ظهور حضرت بقیه الله برایمان بگویید.
سلام علیکم و رحمه الله. بسم الله الرحمن الرحیم. در ابتدا لازم است عرض کنم که ما روایات متعددی داریم که مشخص کردن زمان ظهور را ممنوع کرده و اینگونه افراد را تکذیب کرده است. هر چند بعضی از این روایات از باب سند معتبر نیست، اما تعدادی هم معتبر است. مثلا شیخ صدوق در کمال الدین در ضمن حدیثی معتبر، روایت کردهاند که به واسطه نایب امام عصر از زمان ظهور ایشان سؤال و امام عجلاللهتعالیفرجهالشریف در جواب فرمودند: «کذب الوقاتون»، لذا باید مراقب باشیم که در زمره «وقاتون» قرار نگیریم.
اما در مورد سؤال شما؛ بله! ما روایتی داریم که بین مرگ پادشاهی به نام عبدالله و امام عصرمان رابطه برقرار کرده و بدون آن که وقت آن را مشخص نمایید، فاصله بین این دو را کم دانسته است.
ممکن است روایت را هم بفرمایید.
بله! مرحوم شیخ الطائفه در کتاب الغیبه روایت کردهاند که ابوبصیر الاسدی گفت: «سمعت أبا عبد الله علیهالسلام یقول من یضمن لی موت عبدالله أضمن له القائم ثم قال إذا مات عبد الله لم یجتمع الناس بعده علی أحد و لم یتناه هذا الأمر دون صاحبکم إن شاء الله و یذهب ملک السنین و یصیر ملک الشهور و الأیام فقلت یطول ذلک قال کلا» یعنی امام صادق علیهالسلام فرمودند: «کسی که مرگ عبدالله را برای من ضمانت کند، من قائم را برای او ضمانت میکنم. هنگامی که عبدالله مرد، مردم پس از او بر فرد واحدی اجتماع نمیکنند و این امر پایان نمیپذیرد مگر به صاحب شما، أنشاءالله و حکومتهای سالانه میرود و حکومتهای ماهیانه و روزانه میرسد.» راوی عرض میکند که آیا آن به درازا میانجامد، امام میفرمایند: «هرگز!»
این حدیث را از دو زاویه باید بررسی کرد. هم از جهت سند و از جهت دلالت متن.
این حدیث را مرحوم شیخ الطائفه بدون ذکر واسطه از فضل بن شاذان از عثمان بن عیسی از درست بن ابیمنصور از عمار بن مروان از ابوبصیر الاسدی روایت کرده است. در سند این حدیث چند نکته وجود دارد که لازم است که بررسی شود، ابتدا طریق شیخ الطائفه به فضل بن شاذان است، چرا که فضل بن شاذان متوفای حدود ۲۶۰ هجری است و مرحوم شیخ متولد ۳۸۵ هجری، یعنی بین وفات و تولد این دو بزرگوار حدود ۱۲۵ سال فاصله است. معلوم نیست که شیخ این حدیث را از طرقی که در المشیخه تهذیب و استبصار آورده روایت کردهاند یا از غیر آن. اگر از طرق مذکور در تهذیب و استبصار باشد، طریق معتبری است و اگر از طریقی دیگر، مجهول میشود. بعید نیست طریق ایشان در این حدیث، همان طرق مذکور در تهذیب و استبصار باشد، اما اگر کسی این را نپذیرد، بنده نمیتوانم خردهای بر او بگیرم. اما افرادی که نام آنها در سند حدیث آمده است، فضل بن شاذان، عثمان بن عیسی الکلابی، درست بن ابیمنصور، عمار بن مروان الیشکری و ابوبصیر الأسدی همگی بر مبنای حقیر از ثقاتاند، هر چند ممکن است عدهای در درست بن ابیمنصور تشکیک کنند، اما از نظر حقیر در نقل خبر، قابل اعتماد است و فکر میکنم که بزرگان رجالی هم با حقیر موافق باشند. خوب! با این حساب شاید بتوان سند حدیث را معتبر دانست اما باز هم تأکید میکنم که اگر مجتهدی در علم رجال، این اعتبار را نپذیرفت، نمیتوان بر او خرده گرفت.
اما درباره متن حدیث، مطالب بسیاری میتوان گفت که به چند مورد اشاره میکنم.
اول اینکه «عبدالله» در این حدیث قاعدتا اسم خاص است و با توجه به ادامه آن معلوم میشود که بر جمع کثیری از مردم حکومت دارد. حال ممکن است پادشاه باشد یا رئیسجمهور یا هر حاکم دیگری. البته بعید نیست بتوان او را مرجع امور دینی هم دانست، حال بین پیروان مکتب اهل بیت علیهمالسلام یا در بین پیروان مکتب خلفا، که بر مردم حکم میکند و پس از مرگ او بر کسی اتفاق نظر جدی حاصل نمیشود.
دوم: با توجه به سؤال راوی و عبارت «کلا» که امام علیهالسلام در جواب او میفرمایند، معلوم میشود که فاصله زمانی بین مرگ این فرد تا ظهور امام عصر، فاصله زیادی نیست. البته به شرط آنکه آن را شامل «بداء» ندانیم.
«بداء» چیست؟
«بداء» بحث مفصلی دارد. البته بسیار ساده و همه فهم است اما فرصت مناسبی میطلبد که درباره آن صحبت کنیم و اگر اجازه بفرمایید، فرصت دیگری در خدمتتان باشم.
اما مطلب سوم، افرادی که پس از مرگ این فرد، زعامت سیاسی یا دینی مردم را به عهده میگیرند، زعامتهای ماهیانه یا روزانه دارند، لذا قاعدتا بین مرگ این فرد تا ظهور امام، چندین ماه یا سال فاصله خواهد بود اما با توجه به فرمایش امام علیهالسلام این سالها چندان به درازا نخواهد کشید.
حالا سؤالاتی مطرح میشود که جواب آنها را حداقل در خود این روایت نمیتوان پیدا کرد. مثلا این فرد، پادشاه یا هر نوع حاکم سیاسی است یا مرجع امور دینی یا هر دو آنها. این فرد بر چه سرزمین یا سرزمینهایی زعامت سیاسی یا دینی دارد که مردم آنها بعد از او بر هیچ فرد واحدی اجتماع نمیکنند و مانند اینها.
من روایتی شنیدهام که این «عبدالله» پادشاه حجاز است و بعد از برادرش که نامی همچون نام حیوان دارد، پادشاه میشود. آیا این روایت پاسخ سؤالات بالا را نمیدهد؟
من هم مثل شما این روایت را شنیدهام. بعضی میگویند که در مسند احمد بن حنبل از نبی مکرم اسلام روایت شده است که «حکم الحجاز رجل اسمه علی اسم حیوان، إذا رأیته حسبته فی عینه الحول من البعید و اذا اقتربت منه لا تری فی عینیه شیئا یخلفه أخ له إسمه عبدالله ویل لشیعتنا منه اعادها ثلاثا بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجه بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجه بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجه.» یعنی: «بر حجاز فردی حکومت میکند نامش بر نام حیوانی است، اگر از دور او را ببینی، تصور میکنی در چشمش انحرافی است اما هنگامی که نزدیک میشوی، چیزی در چشمش نمیبینی. برادرش جانشین او میشود که نامش عبدالله است. وای بر شیعیان ما از او. سه بار فرمودند که مرا به مرگ او بشارت دهید تا شما را به ظهور حجت بشارت دهم.»
اینجا هم باید سند و متن روایت را بررسی کنیم.
ابتدا مروری داشته باشیم بر چند نکته در متن این حدیث. بعضی تصور کردهاند که نام پادشاه قبلی عربستان «فهد» به فتح «ف» و «ه» است که به معنای «یوزپلنگ» میباشد، در حالی که غیر از مردم عوام ایرانی کمتر کسی او را به این نام میشناسد. تلفط نام پادشاه قبلی عربستان، «فهد» به فتح «ف» و سکون «ه» است که به معنای مبارک و فرخنده و خجسته است و در بین عربها کما بیش رایج است در حالی که نام اول رایج نیست. البته دوستی میگفتند که شاید در روایت شباهت اسمی را خواسته بیان کند که با توجه به عبارت «اسمه علی اسم حیوان» توجیه مناسبی نیست، این عبارت تطبیق را بیان میکند و نه شباهت نسبی را.
اما نکته مهمتر بحث سندی این به ظاهر روایت است. اگر همه کتابهای فریقین را در طول ۱۳ قرن ابتدایی مرور کنید، به هیچ عنوان چنین روایتی را پیدا نخواهید کرد چه برسد به مسند احمد بن حنبل به تنهایی. ظاهرا اولین بار این حدیث در کتابی به نام «مائتان و خمسون علامه حتی ظهور الامام المهدی» نوشته فردی به نام سید محمدعلی طباطبایی حسنی آمده است. ادعا شده است که چاپ دوم این کتاب توسط مؤسسه البلاغ بیروت در سال ۲۰۰۴ میلادی است، یعنی یک سال قبل از آغاز حکومت ملک عبدالله در سال ۲۰۰۵ که همه منتظر مرگ ملک فهد بودند و آغاز حکومت او را انتظار میکشیدند، چرا که چند سالی به شدت بیمار بوده و عملا حکومت عربستان به ملک عبدالله که در آن زمان ولیعهد بود، واگذار شده بود. البته حقیر و دوستان بخش حدیث و قرآن گروه احتجاج هر چه جست و جو کردیم، هیچ نشانی از این کتاب و نویسنده آن پیدا نکردیم و حتی در فهرستهای رسمی مؤسسه البلاغ بیروت هم نبود و من نمیدانم که اصلا چنین کتاب و فردی وجود دارد یا نه. ولی حتی اگر هم باشد، روایتی را نقل میکند که بیش از ۱۳۰۰ یا حتی ۱۴۰۰ سال در هیچ جا نیامده و در نسخ مختلف کتاب مسند احمد بن حنیل هم وجود ندارد، لذا مسأله خیلی عجیب و حتی نگران کننده است و باید احتیاط کرد. علاوه به این شنیدهام که نویسنده کتاب این حدیث را از فردی که گفته است مورد اعتماد او است بیان میکند و با توجه به آنچه درباره عدم وجود چنین روایتی عرض شد، حتی اگر به نویسنده این کتاب و فردی که ایشان به او اعتماد کرده است، بخواهیم اعتماد کنیم، بعید نیست فردی دیگر این حدیث را به اغراضی جعل کرده و به این افراد منتقل کرده باشد و ایشان هم به جهت آنکه به مذاقشان خوش آمده، بدون بررسیهای حدیثی آن را بیان کردهاند.
خلاصه عرایضم آن که ممکن است «عبدالله» مورد نظر در روایت اول یعنی روایت شیخ الطائفه، همین ملک عبدالله، پادشاه عربستان باشد، یا ملک عبدالله پادشاه اردن که از قضای روزگار، ظاهرا قرشی هم هست و با بعضی از اخبار مطابقت دارد و یا کس دیگری که ممکن است پادشاه باشد یا نباشد، در حال حاضر زعامت داشته باشد یا نداشته باشد، اصلا به دنیا آمده باشد یا نیامده باشد. در ضمن علائم ظهور امام عصر منحصر به همین روایت که اعتبار آن محل اختلاف هم هست، نیست. بلکه نشانههای ظهور بسیار است که بعضی از آنها از قطعیات به حساب میآید و بر ما است که همه آنها را رصد کنیم و مراقب باشیم که نه گرفتار تعجیل شویم و نه گرفتار تأخیر. خصوصا آنکه تعجیل در اینگونه موارد بسیار خطرناکتر از تأخیر در آن است.
اتفاقاتی که الآن در یمن در جریان است و حوثیهای شیعی تقریبا قدرت را در آنجا به دست گرفتهاند. نظرتان در این باره چیست؟
اجازه بدهید، فعلا فقط به دو مورد اشاره کنم.
اول اینکه اگر افرادی معتقدند که این ملک عبدالله همان کسی است که در روایات به آن اشاره شده است، باید این نکته را هم مد نظر داشته باشند که در بعضی از روایات به شدت توصیه شده است که پرچم یمنی هدایتگرترین پرچمها است و باید تحت لوای آن قرار گرفت، در حالی که این توصیهها درباره پرچم خراسانی بیان نشده است، لذا زحمت کشیده و این کار را انجام دهند و به هر روشی که میتوانند از آن حمایت کرده و سعی کنند که به آن ملحق شوند.
دوم اینکه، در اینجا هم عرض میکنم که ضمن آنکه خود این روایات نیاز به بررسیهای سندی دارد، باید مراقب بود که اگر هم این دست از روایات معتبر بود، آیا این قیام یمنیها، همان قیام مذکور در آن روایت است یا نه.
به هر حال باز هم توصیه میکنم که باید همه چیز را رصد کرد و مراقب بود که نه گرفتار تعجیل شویم و نه گرفتار تأخیر.