. ۵- عبدالله بن الحسین علیه‌السلام (مشهور به علی اصغر)

* الطبقات الکبری، ج ۵، ق ۱، ص ۴۷۱ / ابن سعد، متوفای ۲۳۰:

* ترجمه مهدوی: در این هنگام پسرکی از پسران حسین دوان دوان آمد و بر دامن حسین نشست، مردی او را نشانه گرفت و تیری انداخت که بر گلوی کودک نشست و او را کشت. حسین به پیشگاه خدا عرضه داشت: پروردگارا اگر پیروزی را از ما باز داشته‌ای چنان دار که سرانجام آن پسندیده باشد و انتقام ما را از گروه ستمگر بگیر.[۱]

* * *

* تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص ۲۴۶ / متوفای بعد از ۲۹۲:

* ترجمه آیتی: فرزندان حسینj عبارت بودند از: علی‌اکبر که فرزندی از وی نماند و در کربلا کشته شد و مادرش: لیلی دختر ابومره بن عروه بن مسعود ثقفی است و علی‌اصغر که مادرش: حرار دختر یزدجرد است و حسین او را غزاله نامید.[۲]

* * *

* تاریخ الیعقوبی ج۲ ص ۲۴۵ / متوفای بعد از ۲۹۲:

* ترجمه آیتی: سپس یک نفر یک نفر قدم براه شهادت نهادند تا (امام) تنها ماند و از اهل بیت و فرزندان و خویشانش یک نفر همراه نداشت. در این حال سوار اسب خویش بود که نوزادی را که در همان ساعت برای او تولد یافته بود به دست وی دادند، پس در گوش او اذان گفت و کام او را بر می‌داشت که تیری در گلوی کودک نشست و او را سر برید. (امام) حسین تیر را از گلوی کودک کشید و او را به خونش آغشته می‌ساخت و می‌گفت: و الله لأنت اکرم علی الله من الناقه و لمحمد اکرم علی الله من الصالح، به خدا سوگند که تو از ناقه بر خدا گرامی تری و محمد هم از صالح بر خدا گرامی‌تر است. سپس آمد و او را پهلوی فرزندان و برادرزادگان خود نهاد.[۳]

* * *

* الأخبار الطوال، ص ۲۵۸ / دینوری، متوفای ۲۹۲:

* ترجمه مهدوی: امام حسینj تنها ماند مالک بن بشر کندی بر آن حضرت حمله کرد و شمشیری بر سرش زد، شب کلاهی از خز بر سر امامj بود که شمشیر آن را درید و سر را زخمی کرد، حسینj آن را از سر افکند و شب کلاه دیگر خواست و بر سر نهاد و بر آن عمامه بست و بر زمین نشست و کودک کوچک خود را خواست و او را در دامن نشاند مردی از بنی‌اسد او را هدف تیری بلند قرار داد و در دامن پدر شهید کرد. امام حسینj همچنان مدتی نشسته بود.[۴]

* * *

* تاریخ الطبری، ج۵، ص ۴۴۸ / متوفای ۳۱۰:

* ترجمه پاینده: و چون حسین بنشست کودک وی را که پنداشته‌اند عبدالله بن حسین بود آوردند که در بغل گرفت. عتبه بن بشیر اسدی گوید: ابوجعفر محمد بن علی بن حسین به من گفت: ای بنی‌اسد، خونی از ما پیش شما هست. گوید: گفتم: ای ابوجعفر خدایت رحمت کناد گناه من در این میانه چیست؟ چگونه بود؟ گفت: کودک حسین را پیش وی آوردند که در بغل گرفت و یکی از شما، ای بنی‌اسد، تیری بزد و گلوی او را درید، حسین خون او را بگرفت و چون کف وی پر شد آن را به زمین ریخت و گفت: پروردگارا، اگر فیروزی آسمان را از ما بازگرفته‌ای چنان کن که به سبب خیر باشد و انتقام ما را از این ستمگران بگیر.[۵]

* * *

* الفتوح، ج ۵، ص ۱۱۵ / ابن أعثم، متوفای ۳۱۴:

* ترجمه مستوفی: پس، حسین بن علیj تنها ماند و با او هیچ کس دیگر نبود مگر برادرزاده هفت ساله‏ای که عمر نام داشت و پسر دیگر او شیر می‏خورد. آن حضرت اسب به در خیمه زنان راند و گفت: آن برادرزاده را به من دهید تا او را ببینم و وداع کنم. آن طفل را بر دست او دادند. امیرالمؤمنین حسینj او را می‏نواخت و بوسه می‏داد که ناگاه تیری آمد و بر سینه آن طفل نشست. طفل در حال جان بداد. امام حسینj فرمود: وای بر این قوم از خصمی جد من محمد مصطفیm. پس، از اسب فرود آمد و به شمشیر گوری حفر کرد و آن طفل را مدفون ساخت. بعد از آن، طفل شیرخوار خود را که علی‌اصغر نام داشت و از تشنگی اضطراب می‏نمود در پیش زین گرفته میان هر دو صف برد و آواز برآورد: ای قوم، اگر من به زعم شما گناهکارم، این طفل گناهی نکرده او را جرعه‏ای آب دهید. چون آواز حسینj شنیدند، یکی از آن گروه تیری به سوی آن حضرت روان کرد. آن تیر بر گلوی آن طفل شیرخواره آمد و از آن سوی بر بازوی حسینj رسید. آن حضرت تیر را بیرون آورد و هم در آن ساعت آن طفل جان بداد. آن سرور آن طفل را آورد و به مادرش داد و فرمود: بگیر فرزند خود را که از حوض کوثر سیراب گردید.[۶]

* * *

* مقاتل الطالبیین، ص ۹۴ / أبوالفرج الإصفهانی، متوفای ۳۵۶:

* ترجمه فاضل: عبدالله بن الحسین مادرش رباب دختر امراء القیس بن عدی کلبی است. و درباره همین رباب است که ابوعبدالله الحسین ارواحنا فداه می‌گوید:

لعمرک إننی لاحب دارا

تکون بها سکینه او رباب

به جان تو قسم من آن خانه را دوست می‌دارم که در آن‌جا به نام سکینه یا رباب زنی بسر ببرد

احبهما و ابذل جل مالی

و لیس لعاتب عندی عتاب

دوستشان می‌دارم و بهترین ذخیره‌ام را در این راه فدا می‌کنم. و هیچ کس بر من در این فداکاری حق عتاب ندارد این سکینه که نامش برده شد دختر رباب بنه امرء بلقیس است اسم سکینه امینه و گفته شد امیمه است. سکینه لقب او است منتها حسینj فرزند کوچک خود را به آغوش خویش کشید. عقبه بن یشه از سپاه عمرو بن سعد تیری به سوی او انداخت و گلویش را درید. کسی که در روز عاشورا شاهد معرکه بود روایت می‌کند: با ابوعبدالله الحسین طفل صغیری بود. تیری از لشکر کوفه به سویش پر کشید بر حلق او نشست ابوعبداللهj از خون حلق آن کودک مشت مشت خون بر می‌داشت و به آسمان می‌پاشید. از آن خون قطره‌ای به زمین باز نمی‌گشت می‌گفت: اللهم لا یکون اهون علیک من فصیل خدایا در پیشگاه تو بچه ناقه صالح از کودک من جلیل‌تر نیست.[۷]

* * *

* الإرشاد، ج۲، ص ۱۰۸ / المفید، متوفای ۴۱۳:

* ترجمه رسولی: سپس آن حضرت بر در خیمه نشست و فرزندش عبدالله بن حسین که کودکی بود نزد او آمد آن حضرت او را در دامان خود نشانید، مردی از بنی‌اسد تیری به سوی او پرتاب کرد که آن بچه را بکشت، حسینj خون آن کودک را در دست خود گرفت و چون دستش پر شد آن را بر زمین ریخت، سپس گفت: بار پروردگارا اگر یاری را از سمت آسمان از ما جلوگیری کردی پس آن را قرار ده برای آن‌چه بهتر است و انتقام ما را از این مردم ستمکار بگیر، سپس آن کودک را برداشته آورد در کنار کشتگان از خاندان خویش نهاد.[۸]

* * *

(متن عربی، ترجمه، نکات ویرایشی و … بر اساس مطالب موجود در نسخه چاپی بوده و مگر در مواردی جزئی مطابق ضوابط مصوب مؤسسه نیست. لذا مؤسسه مسؤولیتی نسبت به ترجمه‌ها ندارد.)

——————–

[۱]. متن عربی: … و جاء صبی من صبیان الحسین یشتد حتی جلس فی حجر الحسین. فرماه رجل بسهم فأصاب ثغره نحره فقتله. فقال الحسین: اللهم إن کنت حبست عنا النصر فاجعل ذلک لما هو خیر فی العاقبه و انتقم لنا من القوم الظالمین…

[۲]. متن عربی: … و کان للحسین من الولد: علی الأکبر، لا بقیه له، قتل بالطف و أمه لیلی بنت أبی‌مره بن عروه بن مسعود الثقفی و علی الأصغر و أمه حرار بنت یزدجرد و کان الحسین سماها غزاله …

[۳]. متن عربی: … ثم تقدموا رجلا رجلا، حتی بقی وحده ما معه أحد من أهله و لا ولده و لا أقاربه، فإنه لواقف علی فرسه إذ أتی بمولود قد ولد له فی تلک الساعه، فأذن فی أذنه و جعل یحنکه، إذ أتاه سهم، فوقع فی حلق الصبی، فذبحه، فنزع الحسین السهم من حلقه و جعل یلطخه بدمه و یقول: و الله لأنت أکرم علی الله من الناقه و لمحمد أکرم علی الله من صالح! ثم أتی فوضعه مع ولده و بنی أخیه …

[۴]. متن عربی: … و بقی الحسین وحده، فحمل علیه مالک بن بشر الکندی، فضربه بالسیف علی راسه و علیه برنس خز، فقطعه و افضی السیف الی راسه، فجرحه. فالقی الحسین البرنس و دعا بقلنسوه، فلبسها، ثم اعتم بعمامه و جلس، فدعا بصبی له صغیر، فاجلسه فی حجره، فرماه رجل من بنی‌اسد و هو فی حجر الحسین بمشقص ، فقتله. و بقی الحسینj ملیا جالسا …

[۵]. متن عربی: … و لما قعد الحسین اتی بصبی له فاجلسه فی حجره زعموا انه عبدالله بن الحسین. قال أبومخنف: قال عقبه بن بشیر الأسدی: قال لی أبوجعفر محمد ابن علی بن الحسین: ان لنا فیکم یا بنی‌اسد دما، قال: قلت: فما ذنبی انا فی ذلک رحمک الله یا أباجعفر! و ما ذلک؟ قال: اتی الحسین بصبی له، فهو فی حجره، إذ رماه احدکم یا بنی‌اسد بسهم فذبحه، فتلقی الحسین دمه، فلما ملا کفیه صبه فی الارض ثم قال: رب ان تک حبست عنا النصر من السماء فاجعل ذلک لما هو خیر و انتقم لنا من هؤلاء الظالمین، قال …

[۶]. متن عربی: … فبقی الحسین فریدا وحیدا لیس معه ثان إلا ابنه علی۰ و هو یومئذ ابن سبع سنین و له ابن آخر یقال له علی فی الرضاع، فتقدم إلی باب الخیمه فقال: ناولونی ذلک الطفل حتی أودعه! فناولوه الصبی، فجعل یقبله و هو یقول: یا بنی! ویل لهؤلاء القوم إذ کان غدا خصمهم جدک محمد صلی الله علیه و سلم. قال: و إذا بسهم قد أقبل حتی وقع فی لبه الصبی قتله ، فنزل الحسین۰ عن فرسه و حفر له بطرف السیف و رماه بدمه و صلی علیه و دفنه، قال: ثم استوی الحسین علی فرسه و تقدم حتی واجه القوم و قال: یا أهل الکوفه! قبحا لکم و ترحا و بؤسا لکم و تعسا، استصرختمونا و الهین فأتیناکم موجبین فشحذتم علینا سیفا کان فی أیماننا و جئتم علینا نارا نحن أضرمناها علی عدوکم و عدونا، فأصبحتم و قد آثرتم العداوه علی الصلح من غیر ذنب کان منا إلیکم و قد أسرعتم إلینا بالعناد و ترکتم بیعتنا رغبه فی الفساد، ثم نقضتموها سفها و ضله لطواغیت الأمه و بقیه الأحزاب و نبذه الکتاب، ثم أنتم هؤلاء تتخاذلون عنا و تقتلونا، ألا! لعنه الله علی الظالمین.

[۷]متن عربی: … و عبدالله بن الحسین بن علی بن أبی‌طالب و أمه الرباب بنت إمرئ القیس بن عدی بن أوس بن جابر بن کعب بن علیم بن جناب بن کلب. و أمها هند الهنود بنت الربیع بن مسعود بن مصاد بن حصن بن کعب بن علیم بن جناب. و أمها میسون بنت عمرو بن ثعلبه بن حصین بن ضمضم. و أمها بنت أوس بن حارثه. و زعم ابن عبده أن أمها الرباب بنت حارثه بن أخت أوس بن حارثه بن لام الطائی بن عمرو بن طریف بن عمرو بن ثمامه بن مالک بن جدعان بن ذهل بن رومان بن جندب بن خارجه بن سعد بن قطره من طیئ. و هی التی یقول فیها أبوعبدالله الحسین بن علی بن أبی‌طالب علیهما السلام:

لعمرک إننی لأحب دارا

تکون بها سکینه و الرباب

أحبهما و أبذل جل مالی

و لیس لعاتب عندی عتاب

و سکینه التی ذکرها ابنته من الرباب و اسم سکینه أمینه و قیل أمیمه و إنما غلب علیها سکینه و لیس باسمها. و کان عبدالله بن الحسین یوم قتل صغیرا جاءته نشابه و هو فی حجر أبیه فذبحته. حدثنی أحمد بن شبیب، قال: حدثنا أحمد بن الحرث عن المدائنی، عن أبی‌مخنف، عن سلیمان بن أبی‌راشد، عن حمید بن مسلم، قال: دعی الحسین بغلام فأقعده فی حجره، فرماه عقبه بن بشر فذبحه. حدثنی محمد بن الحسین الأشنانی، قال: حدثنا عباد بن یعقوب قال: أخبرنا مورع بن سوید بن قیس، قال: حدثنا من شهد الحسین، قال: کان معه ابنه الصغیر فجاء سهم فوقع فی نحره، قال: فجعل الحسین یأخذ الدم من نحره و لبته فیرمی به إلی السماء فما یرجع منه شیء و یقول: اللهم لا یکون أهون علیک من فصیل …

[۸]متن عربی: … ثم جلس الحسینj أمام الفسطاط فأتی بابنه عبدالله بن الحسین و هو طفل فأجلسه فی حجره فرماه رجل من بنی‌أسد بسهم فذبحه فتلقی الحسینj دمه فلما ملأ کفه صبه فی الأرضثم قال: رب إن تکن حبست عنا النصر من السماء فاجعل ذلک لما هو خیر و انتقم لنا من هؤلاء القوم الظالمین- ثم حمله حتی وضعه مع قتلی أهله …

سلسله مباحثات استاد ریاحی

کتاب‌خانه قرآن و حدیث مؤسسه

فهرست درختی سایت

باز کردن همه | بستن همه