. ۴- قاسم بن الحسن المجتبی علیه‌السلام

 الطبقات الکبری، جلد ۵، قسمت ۱، ص ۴۷۱ / ابن سعد، متوفای ۲۳۰:

* ترجمه مهدوی: گوید: قاسم بن حسن بن علی که نوجوانی بود و پیراهن بر تن داشت و کفش معمولی بر پا و بند کفش چپ او پاره شده بود به میدان رفت. عمرو بن سعید ازدی بر او حمله برد و شمشیری بر او زد که بر زمین افتاد و بانگ برداشت که ای عمو جان! حسین بر آن مرد حمله کرد و شمشیر بر او زد. عمرو بن سعید دست خود را سپر قرار داد و ضربت حسین دست او را از آرنج جدا کرد و آن مرد بر زمین افتاد. گروهی از سواران کوفه برای بردن عمرو آمدند که حسین بر آنان حمله کرد و آنان به جست و خیز پرداختند و پیکر قاسم را چندان کوفتند که درگذشت. حسینj بر بالین قاسم ایستاد و فرمود: بسیار بر عمویت گران است که او را فراخوانی و نتواند اجابت کند یا اجابت کند و سودی نداشته باشد، آن هم به گاهی که خون‌خواهان او بسیار و یارانش اندک‌اند. آنان که تو را کشتند از رحمت خدا دور باشند. آن گاه فرمان داد پیکر قاسم را برداشتند و در حالی که پاهایش بر زمین کشیده می‌شد بردند و کنار پیکر علی‌اکبر نهادند.[۱]

* * *

*‌ الأخبار الطوال، ص ۲۵۷ / دینوری، متوفای ۲۹۲:

* ترجمه مهدوی: پس از او قاسم پسر امام حسنj با شمشیر عمرو بن سعد بن مقبل اسدی شهید شد.[۲]

* * *

* تاریخ الطبری، ج۵، ص ۴۴۷ / متوفای ۳۱۰:

* ترجمه پاینده: حمید بن مسلم گوید: پسری سوی ما آمد که گویی چهره‌اش پاره ماه بود، شمشیری به دست داشت و پیراهن و تنبان داشت و نعلینی به پا که بند یکی از آن پاره بود. هر چه را فراموش کنم این را فراموش نمی‌کنم که بند چپ بود. گوید: عمر بن سعد بن نفیل ازدی به من گفت: به خدا به او حمله می‌برم. گفتمش: سبحان الله، از این کار چه می‌خواهی؟ کشته شدن همین کسان که می‌بینی در میانشان گرفته‌اند ترا بس. گفت: به خدا به او حمله می‌برم و حمله برد و پس نیامد تا سر او را با شمشیر بزد که پسر به رو در افتاد و گفت: عمو جانم. گوید: حسین چون عقاب برجست و همانند شیری خشمگین حمله آورد و عمر را با شمشیر بزد که دست خود را حایل شمشیر کرد که از زیر مرفق قطع شد و بانگ زد و عقب رفت. گوید: تنی چند از سواران مردم کوفه حمله آوردند که عمر را از دست حسین رهایی دهند، اسبان رو به عمر آورد و سم‌های آن به حرکت آمد و اسبان و سواران جولان کردند و او را لگدمال کردند تا جان داد. وقتی غبار برفت حسین را دیدم که بر سر پسر ایستاده بود و پسر با دو پای خویش زمین را می‌خراشید و حسین می‌گفت: ملعون باد قومی که ترا کشتند! به روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آن‌ها خواهد بود. آن‌گاه گفت: به خدا برای عمویت گران است که او را بخوانی اما جوابت ندهد یا جوابت دهد اما صدایی سودت ندهد، به خدا دشمنش بسیار است و یاورش اندک. گوید: آن‌گاه وی را برداشت، دو پای پسر را دیدم که روی زمین می‌کشید و حسین سینه به سینه وی نهاده بود. گوید: با خودم گفتم: او را چه می‌کند؟ وی را ببرد و با پسرش علی‌اکبر و دیگر کشتگان خاندانش که اطراف وی بودند به یک‌جا نهاد. گوید: درباره پسر پرسش کردم، گفتند: وی قاسم بن حسن بن علی بن ابی‌طالب بود.[۳]

* * *

* مقاتل الطالبیین، ص ۹۲ / أبوالفرج الإصفهانی، متوفای ۳۵۶:

* ترجمه فاضل: و قاسم بن حسن بن علی بن ابی‌طالب وی با ابوبکر بن حسن از یک مادر به دنیا آمده بود. حمید بن مسلم می‌گوید: در واقعه طف جوان نوسالی از سپاه حسین بن علی به میدان آمد که چهره‌اش هم‌چون پاره ماه می‌درخشید. شمشیر به دست داشت. پیراهن دراز پوشیده بود. من نعلین پایش را می‌دیدم. بند یکی از لنگه‌های نعلینش گسیخته بود. هرگز فراموش نمی‌کنم که آن لنگه، لنگه چپش بود. عمرو بن سعد بن نفیل از وی گفت به خدا بر این پسر حمله می‌کنم. گفتم پناه بر خدا. این چه هوسی است به دلت افتاده. انبوه لشکر کارش را خواهند ساخت. مگر نمی‌بینی از چهار طرف دورش را گرفته‌اند. دوباره گفت به خدا بر او حمله خواهم آورد. هنوز به خود نچرخیده بود که عمرو بن سعید ضربه خود را بر فرقش فرود آورد. آن جوان نوسال به رو بر خاک افتاد و فریاد کشید: یا عماه به خدا حسین بن علی را دیدم که هم‌چون بازی که بر شکار خود فرود می‌آید به سوی سپاه کوفه بال کشید و بعد مانند شیر خشمناک بر نیروی ما حمله ور شد. عمرو بن سعید که هدف حمله او بود بازوی خود را سپر قرار داد تا از شمشیر حسین بن علی جان بدر برد بازویش گمان دارم از آرنج قطع شد خود را کنار کشید. سپاه کوفه جنبیدند و عمرو بن سعید را از چنگ حسین نجات دادند اما این تلاش بکار عمرو نیامد زیرا هنگامی که اسواران عمرو بن سعد یورش بردند عمرو بن سعید در زیر سم اسب‌ها جان سپرد لعنه الله و اخزاه پس از چندی که غبار میدان فرو نشست حسین را دیده‌ایم که بر بالین آن پسر جوان ایستاده و او پاشنه‌های خود را بر زمین می‌سابد. آن پسر جوان جان می‌داد و حسین بن علی می‌گفت. بعدا لقوم قتلوک: خصمهم فیک یوم القیامه رسول اللهp بر عم تو بسیار دشوار است که او را بخوانی و نتواند به ندای تو پاسخ گوید یا به تو پاسخ دهد اما آن پاسخ ترا سودی نبخشید. در یک چنین روز که دشمنان او بسیار و یاران او اندک باشند. و بعد خم شد و آن نعش خونین را به آغوش کشید و از زمین برش داشت: انگار هم اکنون می‌بینم که پاهای این کودک بر زمین کشیده می‌شد. دیده‌ایم که این جنازه را در کنار فرزند خود علی بر خاک خوابانید. پرسیدم نام این پسر چه بود؟ گفتند: قاسم بن الحسن بن علی صلوات الله علیهم اجمعین.[۴]

* * *

* مقتل شیخ صدوق (الأمالی، ص ۱۶۳، با اندک تفاوتی در متن) / متوفای ۳۸۱:

* ترجمه کمره‌ای: بعد از او قاسم، پسر امام حسنj، به میدان آمد در حالی که می‌گفت: بی‌تاب مشو جانم هر زنده بود فانی امروز بهشت خلد از بهر تو ارزانی و بعد از آن که سه کس از آن‌ها را کشت، از اسبش به زمین کشیده شد.[۵]

* * *

* الإرشاد، ج۲ ،ص ۱۰۷ / المفید، متوفای ۴۱۳:

* ترجمه رسولی: حمید بن مسلم گوید: در این گیرودار بودیم که دیدم پسرکی به سوی ما آمد که رویش همانند پاره ماه بود و در دستش شمشیری بود و پیراهنی بتن داشت و ازار و نعلینی داشت که بند یکی از آن دو نعلین پاره شده بود، عمر بن سعد بن نفیل ازدی گفت: بخدا من باین پسر حمله خواهم کرد: گفتم سبحان الله تو از این کار چه بهره خواهی برد (و از جان این پسر بچه چه می‌خواهی) او را به حال خود واگذار این مردم سنگ‌دل که هیچ کس از اینان باقی نگذارند کار او را نیز خواهند ساخت؟ گفت: به خدا من بر او حمله خواهم کرد، پس حمله کرده رو بر نگردانده بود که سر آن پسرک را چنان با شمشیر بزد که آن را از هم شکافت و آن پسر به رو بزمین افتاده، فریاد زد: ای عموجان! حسینj مانند باز شکاری لشکر را شکافت، سپس همانند شیر خشمناک حمله افکند. شمشیری به عمر بن سعد بن نفیل بزد، عمر شانه را سپر آن شمشیر کرد، شمشیر دستش را از نزدیک مرفق جدا ساخت، چنان فریادی زد که لشکریان شنیدند. آن‌گاه حسینj از او دور شد، سواران کوفه هجوم آوردند که او را از معرکه بیرون برند، پس بدن نحسش را اسبان لگدکوب کرده تا بدوزخ شتافت و دیده از این جهان بست. و گرد و خاک که بر طرف شد دیدم حسینj بالای سر آن پسر بچه ایستاده و او پای بر زمین میسائید (و جان می‌داد) و حسینj می‌فرمود دور باشند از رحمت خدا آنان که تو را کشتند و از دشمنان اینان در روز قیامت جدت (رسول خداp) می‌باشد، سپس فرمود: بخدا بر عمویت دشوار است که تو او را به آواز بخوانی و او پاسخت ندهد، یا پاسخت دهد ولی به تو سودی ندهد، آوازی که بخدا ترساننده و ستمکارش بسیار و یار او اندک است، سپس حسینj او را بر سینه خود گرفته از خاک برداشت و گویا من می‌نگرم به پاهای آن پسر که به زمین کشیده می‌شد. پس او را بیاورد تا در کنار فرزندش علی بن الحسینc و کشته‌های دیگر از خاندان خود بر زمین نهاد، من پرسیدم: این پسر که بود؟ گفتند: او قاسم بن حسن بن علی بن ابی‌طالبc بود.[۶]

* * *

(متن عربی، ترجمه، نکات ویرایشی و … بر اساس مطالب موجود در نسخه چاپی بوده و مگر در مواردی جزئی مطابق ضوابط مصوب مؤسسه نیست. لذا مؤسسه مسؤولیتی نسبت به ترجمه‌ها ندارد.)

——————–

[۱]. متن عربی: … قال: و خرج القاسم بن حسن بن علی و هو غلام علیه قمیص و نعلان. فانقطع شسع نعله الیسری. فحمل علیه عمرو بن سعید الأزدی فضربه. فسقط و نادی: یا عماه. فحمل علیه الحسین فضربه فاتقاها بیده فقطعها من المرفق فسقط و جاءت خیل الکوفیین لیحملوه و حمل علیهم الحسین فجالوا و وطئوه حتی مات. و وقف الحسین علی القاسم فقال: عز علی عمک أن تدعوه فلا یجیبک. أو یجیبک فلا ینفعک. یوم کثر واتره و قل ناصره. و بعدا لقوم قتلوک. ثم أمر به فحمل و رجلاه تخطان فی الأرض حتی وضع مع علی بن حسین …

[۲]. متن عربی: … ثم قتل القاسم بن الحسن بن علی بن أبی‌طالب، ضربه عمرو بن سعد بن مقبل الأسدی …

[۳]. متن عربی: … حمید بن مسلم، قال: خرج إلینا غلام کان وجهه شقه قمر، فی یده السیف، علیه قمیص و إزار و نعلان قد انقطع شسع أحدهما، ما انسی انها الیسری، فقال لی عمرو ابن سعد بن نفیل الأزدی: و الله لاشدن علیه، فقلت له: سبحان الله! و ما ترید الی ذلک! یکفیک قتل هؤلاء الذین تراهم قد احتولوهم، قال: فقال: و الله لاشدن علیه، فشد علیه فما ولی حتی ضرب راسه بالسیف، فوقع الغلام لوجهه، فقال: یا عماه! قال: فجلی الحسین کما یجلی الصقر، ثم شد شده لیث غضب، فضرب عمرا بالسیف، فاتقاه بالساعد، فأطنها من لدن المرفق، فصاح، ثم تنحی عنه و حملت خیل لأهل الکوفه لیستنقذوا عمرا من حسین، فاستقبلت عمرا بصدورها، فحرکت حوافرها و جالت الخیل بفرسانها علیه، فوطئته حتی مات و انجلت الغبره، فإذا انا بالحسین قائم علی راس الغلام و الغلام یفحص برجلیه و حسین یقول: بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامه فیک جدک! ثم قال: عز و الله علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک، او یجیبک ثم لا ینفعک! صوت و الله کثر واتره و قل ناصره ثم احتمله فکأنی انظر الی رجلی الغلام یخطان فی الارض، سنه ۶۱ و قد وضع حسین صدره علی صدره، قال: فقلت فی نفسی: ما یصنع به! فجاء به حتی القاه مع ابنه علی بن الحسین و قتلی قد قتلت حوله من اهل بیته، فسالت عن الغلام، فقیل: هو القاسم بن الحسن بن علی بن أبی‌طالب …

[۴]. متن عربی: … و القاسم بن الحسن بن علی بن أبی‌طالب و هو أخو أبی‌بکر بن الحسن المقتول قبله لأبیه و أمه. حدثنی أحمد بن عیسی، قال: حدثنا الحسین بن نصر، قال: حدثنا أبی، قال: حدثنا عمر بن سعد، عن أبی‌مخنف، عن سلیمان بن أبی‌راشد، عن حمید بن مسلم، قال : خرج إلینا غلام کأن وجهه شقه قمر، فی یده السیف و علیه قمیص و إزار و نعلان قد انقطع شسع أحدهما، ما أنس أنها الیسری، فقال عمرو بن سعید بن نفیل الأزدی: و الله لأشدن علیه، فقلت له: سبحان الله و ما ترید إلی ذلک، یکفیک قتله هؤلاء الذین تراهم قد احتوشوه من کل جانب، قال: و الله لأشدن علیه، فما ولی وجهه حتی ضرب رأس الغلام بالسیف، فوقع الغلام لوجهه و صاح: یا عماه. قال: فو الله لتجلی الحسین کما یتجلی الصقر، ثم شد شده اللیث إذا غضب، فضرب عمرا بالسیف فاتقاه بساعده فأطنها من لدن المرفق، ثم تنحی عنه و حملت خیل عمر بن سعد فاستنقذوه من الحسین و لما حملت الخیل استقبلته بصدورها و جالت، فتوطأته، فلم یرم حتی مات- لعنه الله و أخزاه- فلما تجلت الغبره إذا بالحسین علی رأس الغلام و هو یفحص برجلیه و حسین یقول: بعدا لقوم قتلوک، خصمهم فیک یوم القیامه رسول اللهm ثم قال: عز علی عمک أن تدعوه فلا یجیبک، أو یجیبک ثم لا تنفعک إجابته یوم کثر واتره و قل ناصره، ثم احتمله علی صدره و کأنی أنظر إلی رجل ی الغلام تخطان فی الأرض، حتی ألقاه مع ابنه علی بن الحسین، فسألت عن الغلام، فقالوا: هو القاسم بن الحسن، بن علی بن أبی‌طالب صلوات الله علیهم أجمعین …

[۵]متن عربی: … و برز من بعده القاسم بن الحسن بن علیc و هو یقول

لا تجزعی نفسی فکل فان‏

الیوم تلقین ذری الجنان‏

فقتل‏ منهم‏ ثلاثه ثم رمی عن فرسه رضوان الله علیه و صلواته‏ …

[۶]. متن عربی: … قال حمید بن مسلم فإنا لکذلک إذ خرج علینا غلام کأن وجهه شقه قمر فی یده سیف و علیه قمیص و إزار و نعلان قد انقطع شسع إحداهما فقال لی عمر بن سعید بن نفیل الأزدی و الله لأشدن علیه فقلت سبحان الله و ما ترید بذلک دعه یکفیکه هؤلاء القوم الذین ما یبقون علی أحد منهم فقال و الله لأشدن علیه فشد علیه فما ولی حتی ضرب رأسه بالسیف ففلقه و وقع الغلام لوجهه فقال یا عماه فجلی الحسینj کما یجلی الصقر ثم شد شده لیث أغضب فضرب عمر بن سعد بن نفیل بالسیف فاتقاها بالساعد فأطنها من لدن المرفق فصاح صیحه سمعها أهل العسکر ثم تنحی عنه الحسینj و حملت خیل الکوفه لتستنقذه فتوطأته بأرجلها حتی مات. و انجلت الغبره فرأیت الحسینj قائما علی رأس الغلام و هو یفحص برجله و الحسین یقول بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامه فیک جدک ثم قال عز و الله علی عمک أن تدعوه فلا یجیبک أو یجیبک فلا ینفعک صوت و الله کثر واتروه و قل ناصروه ثم حمله علی صدره و کأنی أنظر إلی رجلی الغلام تخطان الأرض فجاء به حتی ألقاه مع ابنه علی بن الحسین و القتلی من أهل بیته فسألت عنه فقیل لی هو القاسم بن الحسن بن علی بن أبی‌طالبj

سلسله مباحثات استاد ریاحی

کتاب‌خانه قرآن و حدیث مؤسسه

فهرست درختی سایت

باز کردن همه | بستن همه