نکاتی پیرامون سند و متن زیارت جامعه کبیره

((( بخشی از کتاب زیارت‌نامه حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام )))

قدیمی‌ترین کتابی که این زیارت را به صورت مسند آورده است، کتاب عیون اخبار الرضاj (ج ۲، ص ۲۷۲) و نیز کتاب من لا یحضره الفقیه (ح ۳۲۱۳) شیخ صدوق است و دیگران یا مرسل روایت کرده‌اند و یا از ایشان نقل نموده‌اند.

مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضاj آورده‌اند که حَدَّثَنا عَلیُّ بْنُ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرانَ الدَّقّاقُ۰ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أحْمَدَ السِّنانیُّ وَ عَلیُّ بْنُ عَبْدِاللهِ الْوَرّاقُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إبْراهیمَ بْنِ أحْمَدَ بْنِ هِشامٍ الْمُکَتِّبُ قالوا حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ أبی‌عَبْدِاللهِ الْکوفیُّ وَ أبوالْحُسَیْنِ الْأسَدیُّ قالوا حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ إسْماعیلَ الْمَکّیُّ الْبَرْمَکیُّ قالَ حَدَّثَنا موسَی بْنُ عِمْرانَ النَّخَعیُّ قالَ: «قُلْتُ لِعَلیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلیِّ بْنِ موسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیِّ بْنِ أبی‌طالِبٍb: «عَلِّمْنی یا ابْنَ رَسولِ اللهِ! قَوْلاً أقولُهُ بَلیغاً کامِلاً إذا زُرْتُ واحِداً مِنْکُمْ.» فَقالَ: «…»»

می‌بینیم که ایشان این حدیث را از چهار نفر از مشایخ خود روایت کرده‌اند که به نوعی نشان از شهرت روایت، ولو نسبی، در زمان ایشان است. این چهار نفر عبارتند از: علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق، محمد بن احمد السنانی، علی بن عبدالله الوراق و حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب.

این چهار نفر از ابوالحسین، محمد بن ابی‌عبدالله الاسدی الکوفی روایت کرده‌اند. در سند شیخ صدوق بین محمد بن ابی‌عبدالله الکوفی و ابوالحسین الاسدی، واو آمده است که این واو به معنای دو نفر

بودن این‌ها نیست، بلکه معرفی بیش‌تر محمد بن ابی‌عبدالله است.

ابوالحسین الاسدی هم از محمد بن اسماعیل المکی البرمکی و ایشان از موسی بن عمران النخعی روایت کرده است که به امام هادیj عرض کرده است که ای فرزند رسول الله! کلامی بلیغِ کامل به من بیاموزید که چون خواستم یکی از شما را زیارت کنم، آن را بگویم. ایشان هم در جواب زیارتی را به او می‌آموزند که به زیارت جامعه کبیره مشهور شده است.

در باب سند حدیث، ابتدا چند نکته مقدماتی عرض کنم، تا برسیم به بررسی سند.

۱. در علم رجال هم مانند سایر علوم استنباطی، ممکن است اختلاف استنباط و اختلاف مبنا وجود داشته باشد، لذا آن‌چه عرض می‌کنم بر مبنای حقیر است و ممکن است جمعی از بزرگان رجالی با حقیر موافق باشند و عده‌ای هم مبنایشان فرق کند.

۲. از آن‌جایی که حقیر، انتساب کتاب رجال ابن الغضائری را به این عالم بزرگوار معتبر نمی‌دانم و بحث مفصلش را مکرراً در مباحثات علم رجال و بعضاً به مناسبت‌های دیگر مطرح کرده‌ام و در سایت هم موجود است، فقط به اجمال عرض می‌کنم که نه تضعیفات و نه توثیقات این کتاب، برای حقیر معتبر نیست و در نتیجه به آن استناد نمی‌کنم. علاقه‌مندان می‌توانند ادله تفصیلی این موضوع را در مَدرس سایت پی‌جویی کنند.

۳. درباره بسیاری از این افراد، توثیق خاصی نداریم، لذا لازم است سراغ توثیقات عام برویم که باز هم اگر کسی می‌خواهد تخصصی عرایض بنده را مورد مُداقّه قرار دهد، لازم است به مباحثات علم رجال که کامل آن در همین مَدرس سایت قرار گرفته است، مراجعه کند.

۴. معمولاً قرار من به بیان نظر سایرین از اجلا نیست، اما از آن‌جایی که اصرار فرمودید، نظر مرحوم آیت‌الله خویی و آیت الله شبیری زنجانی را هم عرض می کنم و امیدوارم برداشت‌های من از فرمایشات این دو بزگوار درست باشد.

اما رجال سند این حدیث:

۱. مشایخ شیخ صدوق: علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق، محمد بن احمد السنانی، علی بن عبدالله الوراق و حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب: ذکری از نام ایشان در کتب رجالی اولیه ما نیامده است که طبیعی هم هست، اما همگی از مشایخ مهم شیخ صدوق هستند که برای آن‌ها از الفاظ ترحم و ترضی هم استفاده کرده است و به این دو دلیل بر مبنای حقیر و بسیاری از رجالیون از ثقات درجه یک هستند. تا آن‌جا که به خاطر دارم، طبق مبنای آیت‌الله خویی و آیت‌الله شبیری هم ایشان توثیق می‌شوند.

۲. ابوالحسین، محمد بن جعفر بن محمد بن عون الاسدی الکوفی: کنیه پدرش ابوعبدالله است و به همین جهت، بعضاً محمد بن ابی‌عبدالله آمده است. مرحوم نجاشی ایشان را ثقه و صحیح الحدیث معرفی می‌کند که از ضعفا هم نقل حدیث می‌کرده است، لذا خودش ثقه است و قابل اعتماد، اما به واسطه او نمی‌توان کسی را توثیق کرد. مرحوم نجاشی در مورد اعتقاداتش می‌نویسد که «و کان یقول بالجبر و التشبیه» که البته از نظر ما و اکثر قریب به اتفاق محدثین و فقهای شیعه، اعتقاد باطلی است، اما قاعدتاً ربطی به وثاقتش در نقل حدیث ندارد. شیخ الطائفه هم ایشان را یکی از باب‌های ائمهb معرفی می‌کند. تا آن‌جا که می‌دانم مرحوم آیت‌الله خویی و آیت الله شبیری و شاید همه رجالیون در توثیق او، اتفاق نظر داشته باشند.

۳. محمد بن اسماعیل المکی البرمکی الرازی: مرحوم نجاشی ایشان را توثیق کرده و درباره مذهبش می‌فرماید «مستقیما» که نشان از صحت اعتقاد او نزد مرحوم نجاشی دارد. ایشان در کتاب ابن الغضائری تضعیف شده است که گفتیم، انتساب رجال منسوب به ابن الغضائری، معتبر نیست. مرحوم علامه حلی هم می‌فرمایند که نظر نجاشی را بر مطلب کتاب ابن الغضائری ترجیح می‌دهند. مرحوم آیت‌الله خویی، دقیقاً نظری موافق نظر حقیر دارند و ظاهراً مرحوم آیت‌الله شبیری هم نظر به وثاقت او دارند. فکر می‌کنم سایر رجالیون نیز در ثقه بودنش حرفی ندارند.

۴. موسی بن عمران النخعی: شاید این فرد، مهم‌ترین کسی باشد که در سند این حدیث، محل کلام است. ایشان هم در کتب رجالی اولیه مجهول است و نامی از او نیست. اما طبق مبنای حقیر در توثیقات عام، توثیق درجه دو می‌شود. ظاهراً آیت الله شبیری ایشان را توثیق می‌کنند، اما می‌دانم که مرحوم آیت‌الله خویی، در موسوعه الإمام الخوئی (ج ۷، ص ۴۳۲) او را «مهمل مجهول فی الرجال» معرفی کرده‌اند و بعد در ادامه می‌نویسند که «نعم یمکن الحکم بوثاقته من جهه وقوعه فی کامل الزیارات و تفسیر القمی» که عملاً نظر منفی ایشان درباره وثاقت او را نشان می‌دهد. هم ایشان در همین کتاب (ج ۲۶، ص ۶۱)، ضمن حدیثی نوشته‌اند: «و أما موسی بن عمران الواقع فی السند، فهو من رجال کامل الزیارات» که وقتی ادامه مطلب را می‌بینیم، ظاهراً نظر به توثیق او دارند که این توثیق موافق مبنای ایشان در معجم رجال الحدیث است و فکر می‌کنم این توثیق اخیر بر آن تضعیف اولی، ترجیح دارد. علی ای حال! هر چند مبنای حقیر درباره رجال کامل‌الزیارات و تفسیر القمی با مرحوم محقق خویی تفاوت دارد، ام طبق مبنای حقیر، موسی بن عمران ثقه درجه دو است.

با این حساب، سند حدیث بر مبنای حقیر معتبر درجه دو می‌شود، اما ظاهراً آیت‌الله شبیری آن را صحیحه می‌دانند و باز ظاهراً مرحوم آیت‌الله خویی هم همین نظر را دارند.

اما قبل از آن‌که پاسخ سایر سؤالات شما را عرض کنم، چند نکته دیگر را هم اشاره کنم.

۱. مرحوم شیخ صدوق شبیه این حدیث را در کتاب من لا یحضره الفقیه، به طریق خود به محمد بن اسماعیل البرمکی از موسی بن عبدالله النخعی هم آورده‌اند که طریق شیخ به محمد بن اسماعیل البرمکی، همان است که در کتاب عیون أخبار الرضاj آمده است.

۲. با توجه به مقدمه کتاب من لایحضره الفقیه، معلوم می‌شود که شیخ صدوق نیز این حدیث را معتبر می‌دانند.

۳. نکته دیگر این‌که شیخ صدوق، مانند سایر محدثین قمی، حساسیت فوق‌العاده‌ای نسبت به احادیث غلو و احادیث مفوضه دارند و حتی بعضی از اعتقادات مشهور بین شیعه در زمان ما را غالیانه می‌دانند. لذا اعتماد ایشان در الفقیه به این حدیث، نشان از آن دارد که نه تنها این حدیث را غالیانه نمی‌دانند، بلکه آن را معتبر می‌دانند.

۴. شیخ الطائفه هم در التهذیب (ج ۶، ح ۱۷۷) این حدیث را به نقل از شیخ صدوق و با سند او روایت کرده است که با توجه به فرمایش شیخ در عده الأصول (ج ۱، ص ۱۳۷) و مشی ایشان در التهذیب که متعرض روایات ضعیف شده‌اند، قاعدتاً ایشان هم این حدیث را معتبر می‌دانسته است و نظر به غلو در آن نداشته‌اند.

۵. البته ممکن است کسی بگوید که شیخ الطائفه به اعتماد شیخ صدوق در الفقیه، این حدیث را پذیرفته است که بعید به نظر می‌رسد، چرا که اولاً ایشان بعضی از احادیث الفقیه را نپذیرفته‌اند و ثانیاً مرام شیخ الطائفه در پذیرش احادیث با شیخ صدوق تفاوت‌هایی داشته است.

۶. این هم گفته شده چون این حدیث در قالب زیارت است، شیخین نسبت به سند آن حساسیت نداشته‌اند که با توجه به ویژگی‌های الفقیه و التهذیب و مطالب خاص این زیارت، این ادعا قابل قبول نیست.

۷. بسیاری دیگر از علما، فقها و محدثان ما نیز این حدیث را معتبر دانسته‌اند که بعضی از آن‌ها، مانند علامه مجلسی، شیخ حر عامل و ملا محسن فیض کاشانی، در پذیرش احادیث، مشی اخباری داشته‌اند و طبیعتاً این مشی در پذیرش این زیارت بی‌تأثیر نبوده است. اما تعدادی از بزرگانی که چنین مشیی هم نداشته‌اند، این حدیث را معتبر دانسته‌اند. مثلاً مرحوم آیت الله خویی، در مصباح الفقاهه (ج ۱، ص ۵۰۴) در بعضی مباحث فقهی خود، به فرازهایی از این زیارت استناد کرده‌اند که نشان از اعتبار آن، نزد ایشان دارد. یا شیخ اعظم الأنصاری در کتاب الطهاره (ج ۵، ص ۱۴۹) تصریح به اعتبار آن کرده‌اند.

۸. بعضی از بزرگان معتقد هستند که صدور عبارات و معارف این‌چنینی از غیر معصوم محال است، یا خطوط کلی آن با خطوط کلی معارف قرآنی هماهنگ است و در نتیجه نیاز به بررسی سندی ندارد که هر چند حقیر با قسمت دوم این فرمایش موافق هستم، یعنی خطوط کلی آن را با آیات قرآن و سایر روایات معتبر موافق دیده‌ام، اما فرمایش اول را نمی‌پذیرم و این دو نکته را به جهت مثال‌های نقضی که وجود دارد، دلیل بی‌نیازی از بررسی سندی یا وثوق به صدور از معصومj نمی‌دانم.

۹. این‌که نام بعضی از بزرگان را در معتبر دانستن این زیارت عرض کردم، نه به این جهت است که حقیر به اعتماد آن‌ها این حدیث را معتبر می‌دانم، چرا که برای کسی که مبنای حدیثی مستقل دارد، چنین چیزی نه تنها پسندیده نیست، بلکه مجاز هم نیست و به این جهت عرض کردم که شما خواستید تا متذکر شوم و نظر حقیر همان است که در جمع‌بندی بررسی سندی عرض کرم.

۱۰. اما این‌که بعضی ادعا کرده‌اند این حدیث متواتر است، برای حقیر قابل قبول نیست، چرا که شرط تواتر باید در همه طبقات یک حدیث باشد و این در حالی است که این شروط در همه طبقات وجود ندارد، اما قبول دارم که مفهوم بسیاری از فرازهای آن، متواتر معنوی نزد شیعه است.

تا این‌جا بحث سندی بود که کمی هم مفصل شد. اما چند نکته هم درباره متن آن عرض کنم که دوستان سؤال فرمودند.

۱. غلو یعنی از حد گذراندن. یعنی زیاده‌روی یا زیاده‌گویی درباره چیزی و این‌گونه معانی. لذا هر چیزی که به نظر بزرگ آید و غیر معمول، شامل غلو نیست. غلو و زیاره‌روی زمانی مطرح است که دلیل معتبری بر آن نباشد یا به طریق اولی، دلیل معتبری بر خلاف آن باشد. این مورد، چیزی است که متأسفانه بعضی نسبت به آن کم توجه هستند. وقتی قرائنی از آیات قرآن یا سایر روایات معتبر متعدد در تأیید عبارات این زیارت هست، بی‌دقتی و بلکه بی‌انصافی است که آن‌ها را غالیانه بدانیم. البته قبول دارم که بعضی فرازهای این زیارت و بعضی احادیث دیگر، اگر به دقت محدثانه و فقیهانه نگاه نشود، بساط سوء برداشت یا سوء استفاده بعضی را فراهم کرده است، اما این، دلیلی بر انکار این حدیث و احادیث مشابه نیست، کما این‌که آیات قرآن که کلام الله است هم از این سوء برداشت‌ها و سوء استفاده مصون نبوده است.

۲. این‌که نزدیک ده عبارت از این زیارت را سؤال کردید که معنایش چیست و شواهدش از قرآن و حدیث معتبر چیست، هر کدامش بحث مفصلی دارد که بعضی از شارحان این زیارت به آن پرداخته‌اند و حقیر هم قصد دارم که إن شاء الله نوشته‌هایم را جمع کرده و با بیان و مبنای خاص خودم این کار را انجام دهم. لذا به جهت طولانی بودن شرح هر کدام، جسارتا به آینده موکول می‌کنم.

سلسله مباحثات استاد ریاحی

کتاب‌خانه قرآن و حدیث مؤسسه

فهرست درختی سایت

باز کردن همه | بستن همه