گفت و گوی «برهان» با آقای «علی ریاحی» پیرامون «حضرت خدیجه کبری»
علی ریاحی:
بسیاری از مطالبی که در مناسبتها، فیلمسازان در فیلمها و مؤلفین در کتابهایشان به خصوص کتب درسی از دبستان تا دبیرستان و حتی دانشگاه دربارهی ائمه اطهار(علیه السلام) مطرح میکنند، یا کاملاً غلط است و یا حداقل به شدت مورد اتهام است.
***
متن خبر بر اساس گزارش سایت برهان:
گروه تاریخ برهان؛ «علی ریاحی» محقق و پژوهشگر تاریخ صدراسلام است. وی در زمینههای تاریخ اسلام، فقه، اصول، علم الحدیث و تفسیر صاحب کتب و مقالات بسیاری است. همچنین او از شاگردان مرحوم «محقق علامه عسکری» است. سالروز شهادت حضرت خدیجهی کبری ما را بر آن داشت تا دربارهی این بانوی بزرگ اسلام با وی به گفتوگو بنشینیم. آنچه در ادامه میآید، ماحصل این گفتوگو است.دهم رمضان مصادف است با سالروز وفات حضرت خدیجهی کبری. لطفاً مختصری دربارهی ایشان توضیح دهید.
حضرت امالمؤمنین خدیجه بنت خویلد، ثروتمندترین زن عرب در بین قریش بود. ایشان نه تنها ثروتمندترین زن قریش بود بلکه از جهت فرهنگی نیز سیدهی زنان قریش به حساب میآمد و مجموع این ویژگیها به گونهای بود که طبیعتاً افراد زیادی از بزرگان قریش با انگیزههای مختلف خواستار ازدواج با ایشان بودند. اما طبیعتاً ایشان نیز با توجه به درایت و فرهنگ بالایی که داشتند در انتخاب همسر دقیق بودند و ظاهراً به بسیاری از خواستگاران خود جواب رد داده بودند.
پیروان مکتب اهل بیت(علیهمالسلام) به اتفاق آرا ایشان را برترین همسران پیامبر میدانند و تا آنجا که بنده بررسی کردهام حتی تابعین مکتب خلفا که سعی در بالا بردن مقام و جایگاه عایشه دارند نیز در مقام بالای این بانوی مکرمه اتفاق نظر دارند. متأسفانه اطلاعاتی که ما دربارهی ایشان داریم بسیار اندک است که علت آن را در چند چیز میتوان خلاصه کرد. از جمله در کم بودن اطلاعات تاریخی در مورد ایشان و مهمتر از آن، اینکه حتی ما که ادعای پیروی از مکتب اهل بیت(علیهمالسلام) را داریم، نسبت به همین اطلاعات اندک، بسیار کم کار کردهایم که این کم کار کردن در دو شکل خود را نشان میدهد.
نخست خود کم دانستن دربارهی ایشان است و دیگر آنکه بسیاری از اطلاعات ما، اطلاعات نادرستی است که عموماً از منابع مکتب خلفا است و به ظاهر بسیاری از آنها با قصد و غرض تحریف شده است که دربارهی بعضی از این موارد صحبت خواهیم کرد.
یکی از ویژگیهای ایشان که مورد اتفاق فریقین است، آن است که حضرت امالمؤمنین خدیجه، اگر اولین فرد مسلمان نباشند، به طور قطع اولین زنی بودهاند که به دعوت پیامبر در پذیرش اسلام لبیک گفته و مسلمان شدهاند. حتی در بعضی از نقلهای تاریخی آمده است که ایشان با توجه به اطلاعاتی که از احبار یهود و سایر شواهد داشتهاند، میدانستند همسری که انتخاب کردهاند، همان موعود مورد انتظار یهود میباشند و به پیامبری مبعوث خواهند شد.
از دیگر ویژگیهای ایشان، اعتقاد راسخشان به اسلام بود به گونهای از جایگاه اجتماعی و همینطور از ثروتی که داشتند، در ترویج دین مبین اسلام، تمام و کمال هزینه کرده و در کنار حضرت ابوطالب، بزرگترین حامی پیامبر بودند.
مشهور است که ایشان در سن ۴۰ سالگی با پیامبر ازدواج کردهاند و ظاهراً شما نظر دیگری دارید. درست است؟
بله؛ از جمله مواردی که به نظر میرسد صحیح نباشد یا حداقل از مسلمات تاریخی نبوده و نیاز به بحث و بررسی دارد، همین سن ایشان است. برخی از کتب تاریخی سن ایشان را هنگام ازدواج با پیامبر، ۴۰ سال نوشتهاند اما این نقل تاریخی معارضهایی هم دارد. به عنوان مثال ما در تاریخ سن ۲۵ سال و ۲۸ سال را هم داریم و تصور میکنم ۲۳ سال هم ذکر شده است که انتخاب هر کدام از اینها و ترجیحش بر سایر اقوال، نیاز به قرینه دارد که اگر چنین قرینهای پیدا شد، طبیعتاً باید آن را انتخاب کنیم وگرنه باید در انتخاب توقف کرده و همهی اقوال را در نظر بگیریم.
پیروان مکتب خلفا، عموماً همان ۴۰ سال معروف را پذیرفتهاند که ظاهراً این انتخاب دلایل سیاسی داشته و بیشتر به آن جهت بوده است که بتوانند برای بعضی همسران پیامبر و به خصوص عایشه نسبت به امالمؤمنین خدیجه فضیلت تراشی کنند که بله او تنها همسر پیامبر بود که جوان و باکره بوده و پیش از ازدواج با نبی مکرم ازدواج دیگری نداشته است. در صورتی که این مورد، مایهی فضیلت نبوده بلکه عملکرد افراد و دید پیامبر نسبت به آنها و خدماتی که برای اسلام کردهاند، مایهی فضیلت افراد است.
در ضمن حتی اگر بخواهیم این را مایهی فضیلت بدانیم که نیست، پیامبر همسران جوان و باکرهی دیگری هم داشتهاند که از قضای روزگار مورد حسدورزی عایشه نیز قرار گرفته بودند که موجب ناراحتی پیامبر و نارضایتی او از همین عایشه شده بود. متأسفانه در کتابهای ما به خصوص در کتابهای درسی از دبستان تا دانشگاه همین ۴۰ سال آنگونه بیان شده که گویی از مسلمات تاریخ است.
حتی از بیان اقول دیگر خودداری میشود که اگر بخواهیم خوشبینانه نگاه کنیم، این عموماً ناشی از کم سوادی و محقق نبودن دستاندرکاران تألیف این کتب است. شواهد تاریخی که ما داریم و حتی بعضی از آنها مؤید این مطلب است که سن حضرت امالمؤمنین خدیجه بسیار کمتر از آنی است که مشهور میباشد.
متأسفانه اطلاعاتی که ما دربارهی حضرت خدیجه(سلام الله علیها) داریم بسیار اندک است. اما نسبت به همین اطلاعات اندک، بسیار کم کار کردهایم که این کم کار کردن در دو شکل خود را نشان میدهد. نخست خود کم دانستن دربارهی ایشان است و دیگر آنکه بسیاری از اطلاعات ما، اطلاعات نادرستی است که عموماً از منابع مکتب خلفا است و به ظاهر بسیاری از آنها با قصد و غرض تحریف شده است.
در صورت امکان، کمی این مطلب را بیشتر توضیح دهید.
بعضی مطالب را پیش از این عرض کردم. حال در نظر بگیرید که برای ثمرهی ازدواج ایشان با پیامبر تا ۷ فرزند ذکر کردهاند. تا آنجا که بنده به ذهنم دارم، به ترتیب عبارتاند از: «قاسم که به همین سبب پیامبر به «ابوالقاسم» مشهور شدند که معروفترین کنیهی ایشان است. بعد از او زینب، رقیه، امکلثوم، طیب، طاهر و در نهایت حضرت صدیقهی کبری(سلاماللهعلیها) بودهاند.»
دربارهی تولد حضرت صدیقهی کبری(سلاماللهعلیها) از ۵ سال قبل از بعثت تا ۵ سال بعد از آن را ذکر کردهاند اما در یک چیز شکی نیست که حضرت صدیقهی کبری آخرین فرزند این پیوند مبارک بودهاند. البته این را هم اضافه کنم که در بعضی نقلهای تاریخی، بعضی از فرزندان و به خصوص رقیه این نظریه هم وجود دارد که ربیبه پیامبر بودند.
حال اگر فرض کنیم که حضرت امالمؤمنین خدیجه در زمان ازدواج با پیامبر ۴۰ سال داشتهاند، باید این را بپذیریم که این زایمانهای متعدد بعد از ۴۰سالگی ایشان بوده که هر چند غیر ممکن نیست اما با توجه به شرایط خانمها چه در گذشته و چه در حال، این موضوع کمی قابل تأمل میشود و این تأمل وقتی اهمیت مضاعف پیدا میکند که ما نقلهای دیگری نیز دربارهی سن ازدواج ایشان داریم.
اینکه میگویند ایشان پیش از پیامبر ازدواج دیگری هم داشتهاند، چقدر معتبر است؟
در بعضی از نقلهای تاریخی آمده است که حضرت امالمؤمنین خدیجه پیش از پیامبر با شخصی به نام «عتیق بن عائذ» ازدواج کرد و از او فرزند دختری داشت که با «ابوهاله اسدی» ازدواج کرد و فرزندی به نام «هند» از این دو متولد شد.
در این رابطه به چند نکته باید توجه کرد:
نخست آنکه این نقل تاریخی حتی در خود تاریخ هم شرایط اعتبار را ندارد چه برسد به آنکه بخواهیم آن را مبنا قرار دهیم.
دوم آنکه همین نقلهای تاریخی میگویند که کنیهی حضرت امالمؤمنین خدیجه، «ام هند» و این در حالی است که بنا به نقل تاریخی بالا نام نوهی ایشان «هند» بوده است و بعید به نظر میرسد که نام مادر و دختر هر دو هند بوده باشد، مگر آنکه بخواهیم بگوییم نام دختر دیگری از ایشان «هند» بوده که این نیز در تاریخ ثبت نشده است.
به علاوه نام «عتیق» بر کسانی گذاشته میشد که از نسل بردگان آزاد شده متولد میشدند کما اینکه نام خلیفهی اول نیز به همین مناسبت «عتیق» بود و عجیب است که بانویی در شرایط فرهنگی و اجتماعی حضرت امالمؤمنین خدیجه با آن فرهنگ و ثروت و جایگاه در قریش و علی القاعده با خواستگاران متعدد از بزرگان قریش و غیرقریش، با چنین فردی ازدواج کرده باشند. البته بنده در اینجا قصد ندارم بگویم بنا به این دلایل، حتماً چنین چیزی نبوده بلکه عرضم این است که میبینیم ماجرا به این راحتیها هم نیست که یک نقلی را از بین نقلهای مختلف بگیریم و آن را مبنا قرار دهیم.
در ضمن این طور بوده و ایشان ازدواجی هم داشتهاند، این چیزی از قدر و منزلت یک زن در اسلام کم نمیکند که طرفداران عایشه چه در گذشتههای دور و چه در زمان حال، بر روی آن مانور میدهند. البته با توجه به اینکه عایشه کاری جز آزار پیامبر نداشته و سخنان متعددی در خود کتب پیروان مکتب خلفا و از جمله «صحاح» ایشان دال بر این موضوع وجود دارد، طبیعتاً طرفداران او چارهای ندارند که روی چنین چیزهایی تبلیغ کنند و مؤلفین ما هم که یا سوادش را ندارند و یا حال و حوصلهی تحقیق را، همین مشهوراتی که مخالفین اهل بیت به خورد ما دادهاند مکرر در مکرر نقل کرده و بیشتر موجب ترویجشان شدهاند.
به نظر شما چه باید کرد؟
لازم است روی فرهنگ خودمان کار کنیم. روحانیون، مداحها، نویسندگان، هنرمندان و خلاصه تمام کسانی که مخاطب دارند، باید هم سوادشان را بالاتر ببرند و هم فرهنگشان را اصلاح کنند. محققین و اهل قلم باید تحقیق کنند و نقلهای مختلف تاریخی را مورد بررسی قرار دهند و بنا به دلایل قابل قبول و شواهد قابل اعتماد، نقلی را بر سایر نقلها انتخاب کنند که این نقل مورد نظر ممکن است همان نقل مشهور باشد یا نباشد.
بنده از یکی از دوستانم مطلبی را شنیدم که بسیار مایهی تأسف بود. به ظاهر یکی از سینماگران مشهور که در حال حاضر کاری به اسمشان نداریم، قرار است دربارهی همین حضرت امالمؤمنین خدیجه، فیلمی بسازد که نمیدانم سینمایی است یا تلویزیونی. وقتی به ایشان گفته شده بود که بیایید و روی تاریخ ایشان کار تحقیقاتی بکنید، گفته بود «چه کاری است. فلان کتاب را برمیداریم و از روی آن میسازیم» که از قضا این کتاب مورد نظر ایشان یک کتاب تاریخ نقلی عمومی غیرمحققانه است که برای عوام نوشته شده است.
به ظاهر آقایان حاضراند هزینههای آنچنانی را صرف مسائل تخصصی تصویری بکنند و پولی را هم به یک یا چند نفر بدهند تا نام ناظر مذهبی را یدک بکشند اما کار تحقیقاتی که هزینهی آن کسر بسیار کوچکی از کل هزینههای چند میلیاردی تولید و ساخت فیلم نیست را اضافه دانسته و برای آنکه خدای ناکرده اسراف در بیتالمال نشود، از این کارها پرهیز میکنند. البته نتیجهاش هم معلوم است.
اطلاعات غلطی را در کنار اطلاعات درست به نام سریال امام علی(علیهالسلام)، حضرت یوسف(علیهالسلام)، مختارنامه و مانند آن به خورد مردم میدهیم که خالی کردن ذهنها از این غلطها کار بسیار دشواری است. البته سایر سریالها و فیلمها هم دست کمی از اینها ندارد. اگر این موارد را نام بردم چون مخاطب چند ۱۰ میلیونی آن بسیار بیشتر از موارد مشابه خودشان بود.
دربارهی ایام «شعب ابیطالب» هم میفرمایید؟
بنده ابتدا یک معرفی اجمالی از شرایط جغرافیایی مکه و محل سکونتها بکنم تا شرایط بهتر درک شود. مکه در یک سرزمین کوهستانی قرار دارد که قبایل ساکن آن در فضای بین این کوهها مستقر بودند. خود مکه هم در فضای مسطح بین تعدادی از این کوههای کمارتفاعتر قرار گرفته است. در زمان ما، با اینکه بسیاری از کوهها را تراشیده یا از بیخ و بن کندهاند، هنوز این فضا کاملاً معلوم است و اگر کسی از بلندی یک کوه مثلاً کوه نور، به مکه نگاه کند، این فضا را کاملاً حس میکند. کسانی که فرصت این تجربه را نداشتهاند، میتوانند بهوسیلهی «گوگل ارس»[۱] این فضا را بررسی کنند.
در نتیجه قبایل ساکن قریش با اینکه نزدیک به هم زندگی میکردند اما به جهت وجود همین کوهها زندگی قبیلهی ایشان کاملاً حفظ شده و میتوانستند ضمن حفظ ارتباطات بین قبیلهی خودشان، ارتباط با سایر قبایل را نیز کنترل کنند. به این فضای بین کوهها که قبیلهای در آن مستقر بود، «شعب» میگفتند. ظاهراً به مجموع چند قبیله هم که «شعب» میگفتند از همین مورد گرفته شده است. «شعب» تقریباً محلهی یک قوم یا قبیله بوده با این نکته که محدودهی جغرافیایی آن را کوهها مشخص میکردند.
یکی از این «شعبها» که در نزدیکی کعبه هم قرار داشت و بنیهاشم در آن مستقر بودند، «شعب ابوطالب» بوده است. «شعب ابوطالب» تقریباً در شمال شرقی «مسجد الحرام» قرار دارد و «مسعی» به این دو قرار گرفته است. «قبرستان ابوطالب» هم که مزار حضرت امالمؤمنین خدیجه، عبدمناف، عبدالمطلب، ابوطالب و پسران پیامبر در آن قرار دارد، تقریباً در شمال غربی «شعب» قرار دارد.
هماکنون نیز در بعضی ساعتهای روز، در آنجا باز است و خیلی راحت و بدون مزاحمت وهابیها میتوان تا چند قدمی مزار حضرت امالمؤمنین خدیجه، نزدیک شد و ایشان را زیارت کرد. البته طبیعتاً این راحتی تا زمانی خواهد بود که حساسیت آنها را بر نینگیزیم. متأسفانه زوار ما که برای عمره یا حج به مکه مشرف میشوند و در ایام حضور در مکه عموماً احساس بیکاری میکنند، از زیارت این بانوی مخدره و سایر بزرگانی که در این مقبره مدفون شدهاند، غافلاند.
بازگردیم سر اصل مطلب. ظاهراً محل تولد حضرت رسول الله، امیرمؤمنان، حضرت صدیقهی کبری و بسیاری از بنیهاشم در همین شعب ابوطالب بوده است. بعد از اتفاقهایی که در صدر اسلام افتاد، «ابوطالب» که بزرگ بنیهاشم بود، به جهت حفظ جان پیامبر و کاستن از آزار و اذیتی که مشرکین نسبت به مسلمانان ابراز میکردند، تصمیم گرفت افرادی را که میتواند، در محلهی خودشان که همان «شعب ابوطالب» بوده جمع کند.
سایر قبایل قریش هم با امضای معاهدهای سعی کردند تا مسلمانان را که عمدتاً در «شعب ابوطالب» جمع شده بودند، در انزوای اجتماعی سیاسی قرار دهند. به عنوان مثال ازدواج با آنها را ممنوع کردند، معامله و خرید و فروش با آنها را محدود کردند و مانند اینها تا بلکه ضمن فشار به تازه مسلمانها بتوانند بعضی از آنها را از مسیر خود خارج کرده و در ضمن جلوی ترویج اسلام را هم بگیرند. طبیعتاً در چنین ایام سختی جایگاه اجتماعی افرادی مانند حضرت ابوطالب و امالمؤمنین خدیجه و نیز ثروت این بانوی مکرمه، میتوانست در کاستن نگرانیها و سختیها، بسیار مثمر ثمر باشد.
از جمله مواردی که به نظر میرسد صحیح نباشد یا حداقل از مسلمات تاریخی نبوده و نیاز به بحث و بررسی دارد، همین سن ایشان است. برخی از کتب تاریخی سن ایشان را هنگام ازدواج با پیامبر، ۴۰ سال نوشتهاند اما این نقل تاریخی معارضهایی هم دارد. به عنوان مثال ما در تاریخ سن ۲۵ سال و ۲۸ سال را هم داریم و تصور میکنم ۲۳ سال هم ذکر شده است که انتخاب هر کدام از اینها و ترجیحش بر سایر اقوال، نیاز به قرینه دارد.
پس از ماجرای شعب و با فاصلهی اندکی از آن، این دو یار شفیق و پرنفوذ حضرت رسول الله(صلیاللهعلیهوآله) با فاصلهی کمی از هم فوت شدند و در همان قبرستان ابوطالب که قبلاً ذکر کردیم، مدفون شدند. قریش نیز که جرئت و جسارت پیدا کرده بود، در نهایت تصمیم به ترور پیامبر گرفتند که منجر به هجرت ایشان از مکه به مدینه شد. هجرتی که فصل تازهای از تاریخ اسلام را به وجود آورد.
این نکته را هم اضافه کنم با توجه به مستندات بسیار موجود در کتب فریقین، یاد و خاطرهی حضرت امالمؤمنین خدیجه، آنچنان برای پیامبر باقی ماند که نه تنها تا پایان عمر با ایشان همراه بود، بلکه حضرت رسولالله به گونهای از ایشان یاد میکردند که حسادت بیماردلان حسود را بر میانگیخت، به اندازهای در چند نوبت این حسادت خود را ابراز داشته و نسبت به مقام والای حضرت امالمؤمنین خدیجه، جسارت روا میداشتند و در نتیجه واکنش نبی مکرم اسلام که مصداق رحمه للعامین بودند را بر میانگیختند.
اگر در پایان مطلبی است، بفرمایید.
مطلب که بسیار است، اما برای آنکه اطالهی کلام نشود به همین موضوع، مجدد تأکید و اصرار دارم که همهی کسانی که مخاطب دارند، اگر دنبال جیب مبارک نبوده یا به دنبال کسب شهرت و جایگاه در صنف خود نیستند، تنبلی و بیحالی را کنار گذاشته و به دنبال کار تحقیقاتی تحلیلی باشند.
بسیاری از مطالبی که روحانیون در منبرها، مداحها در مناسبتها، فیلمسازان در فیلمها و مؤلفین در کتابهایشان به خصوص کتب درسی از دبستان تا دبیرستان و حتی دانشگاه مطرح میکنند، یا کاملاً غلط است و یا حداقل به شدت مورد اتهام است. اینکه میگویم بسیار زیاد، غلو نمیکنم، به واقع بسیار زیاد هستند. امید است افرادی که در زمینهی تاریخ اسلام کار میکنند یا قصد دارند که کار کنند، به جای نقل قولهای مشهور، به دنبال تحقیق و تحلیل باشند.