آیا پیامبر اسلام به شهادت رسیدند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند؟

مصاحبه خبرگزاری دانا با استاد علی ریاحی در رابطه با شهادت پیامبر اسلام و . . .

(((لینک خبر در خبرگذاری دانا)))

* * *

متن خبر به گزارش خبرگزاری دانا:

گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) – در ایام رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص) بر آن شدیم تا درباره نظریه شهادت پیامبر که اخیرا توسط عده‌ای مطرح می‌شود، به کنکاش بپردازدیم.
لذا گفت و گویی با استاد علی ریاحی نبی صورت دادیم. وی در زمینه فقه، اصول فقه، رجال و درایه، تفسیر و تاریخ اسلام کتب و مقالات متعددی دارد.
هم‌چنین او از شاگردان «علامه سید مرتضی عسکری» است.
اخیرا مشاهده می‌شود که بعضی از افراد برای رحلت پیامبر صلی الله‌علیه‌وآله از لفظ شهادت استفاده می‌کنند. خود شما هم از کسانی هستید که به این موضوع اصرار داشته و حتی کتابی در این زمینه نوشته‌اید. چه شده که بعد از هزار و چهارصد سال که از این ماجرا می‌گذرد، تازه عدها‌ی متوجه این موضوع شده‌اند؟
بله من هم از جمله افرادی هستم که اصرار دارم که نبی مکرم اسلام به مرگ طبیعی از دنیا رحلت نکرده‌اند، بلکه در توطئه‌ای به شهادت رسیدند. کتاب «شهادت پیامبر، فرو خفته در عبار غرض» را هم چهار – پنج سال پیش چاپ شده که البته بارها هم تجدید چاپ شد.
اما در رابطه با سوال شما که فرمودید چرا نزدیک چهارده قرن کسی متوجه آن نشده بود، اصلا با فرمایش شما موافق نیستم. اگر به متون بزرگ‌ترین محدثین قرون اولیه اسلامی چه در مکتب خلفا (اهل تسنن) و چه در مکتب اهل بیت سلام‌الله‌علیهم (شیعیان) مراجعه کنیم، می‌بینیم که عده‌ای قایل به این موضوع بوده‌اند، اما متاسفانه سال‌هاست که یا به این متون کمتر مراجعه حرفه‌ای شده است یا اگر مراجعه می‌شود و چنین مطالبی ملاحظه می‌گردد، به دلایل مختلف مطرح نمی‌شود.
مثلا چه افرادی قایل به این قضیه بوده‌اند؟
در بین محدثین و علمای مکتب اهل بیت سلام‌الله‌علیهم می‌شود به «شیخ مفید»، «شیخ الطایفه طوسی» و مرحوم «علامه حلی» اشاره کرد. هر سه این بزرگواران از بزرگان محدثین، فقها و متکلمین شیعه هستند که نفر اول در قرن چهارم و پنجم، نفر دوم در قرن پنجم و نفر سوم در قرن هفتم و هشتم می‌زیسته است.
پس سابقه این موضوع در بین شیعیان بیش از هزار سال سابقه دارد. جالب این‌که ین مطلب را شیخ الطایفه در کتاب «التهذیب» که از کتب اربعه فقهی ما است، بیان کرده‌اند.
در بین اهل تسنن چه؟ آن هم به همین مقدار سابقه دارد؟ اصلا شاید بهتر باشد بگویم کسی هست که موافق نظر شما باشد، حتی در دوران معاصر؟
بله! حتی در بین آن‌ها سابقه‌ای بیشتر از ما دارد. من چند نمونه را از انتها به ابتدا عرض می‌کنم. مثلا در بین افرادی که به دوره ما نزدیک‌تر هستند، «آلوسی» که از مفسران مکتب خلفا است به این موضوع اشاره دارد. «متقی هندی» در قرن دهم، «ابن حجر عسقلانی» در قرن نهم، «ابن کثیر» در قرن هشتم نیز به این موضوع تصریح داشته‌اند که اگر بخواهیم هم‌دوره‌ای‌های این افراد را نام ببریم بسیار زیاد هستند. در این‌جا لازم می‌دانم به سه نکته در این بحث اشاره کنم:
اول این‌که قدیمی‌ترین کسی که من سراغ دارم به این موضوع اشاره کرده است: «ابن سعد» در «طبقات الکبری» است. او از مورخین قرن دوم و سوم هجری است. یعنی سابقه این ادعا در مکتب خلفا حدود دو قرن قبل از مکتب اهل بیت مطرح شده است.
دوم این‌که احمد بن حنبل یعنی امام حنبلیان هم قائل به این موضوع بوده است.
سومین مورد که شاید از همه این‌ها هم جالب‌تر و مهم‌تر باشد، «بخاری» است که در قرن سوم می‌زیسته است یعنی بیش از یک قرن قبل از شیخ مفید که پیش از این عرض کردم. بخاری در «صحیح» خود که معتبرترین کتاب حدیثی در مکتب خلفا است این موضوع را مطرح می‌کند. من تا به حال نشنیده‌ام که کسی از بزرگان اهل تسنن در احادیث و مطالب صحیح بخاری اشکال وارد کند لذا حد اقل اهل تسنن که صحیح بخاری را صحیح می‌دانند، چاره‌ای ندارند جز این‌که این موضوع را بپذیرند و قائل به شهادت نبی مکرم اسلام شوند. منظورم از شهادت، کشته شدن ایشان است.
حالا من چند سوال از شما و خوانندگان محترمتان دارم: آیا واقعه این ادعا نوظهور است؟ و آیا واقعه توسط شیعیان مطرح شده است؟ و بسیاری آیاهای دیگر.
شما فرمودید که عده‌ای نخوانده‌اند و عده‌ای هم که خوانده‌اند، به دلایلی نخواسته‌اند آن را مطرح کنند. به نظر شما چرا نخواسته‌اند مطرح کنند؟
اگر اجازه بفرمایید در مورد علمای شیعه فعلا اظهار نظری نکنم. اما در مورد علمای اهل تسنن شاید به این جهت بوده که نخواسته‌اند درباره عاملین قتل حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله پیگیری شود و احیانا نتیجه‌ای حاصل شود که موافق طبع و عقیده آن‌ها نباشد.
در خاطرم هست که در بعضی از جاها نوشته است که ایشان توسط زنی یهودی در جنگ خیبر مسموم شدند. علمای اهل تسنن چه نگرانی باید داشته باشند؟
ببینید داستانی که به ماجرای دخالت زن یهودی اشاره دارند، هم از جهت سند مخدوش هستند و هم از جهت متن. شواهد و قراین موجود دال بر این است که پر رنگ‌کردن حواشی این داستان با هدف گمراه کردن افراد بوده است.
چه اشکالی در آن هست؟
من فعلا از بررسی سند خودداری می‌کنم و فقط یک مورد از اشکالات متنی را مطرح می‌کنم که امیدوارم خوانندگان شما خودشان قضاوت کنند و ببینند که حق چیست؟
خلاصه ماجرا از این قرار است که در بعضی از کتب فریقین شیعه و سنی آمده است که زنی یهودی به نام «زینب بنت حارث» که برادرزاده «مرحب» بود، به تحریک بعضی از بزگان یهود، در ماجرای فتح خیبر نقشه‌ای کشید تا ران یا ساق گوسفندی را کباب نموده و آن را مسموم کند تا حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و جمعی از همراهان ایشان را به قتل برساند.
او این کار را انجام داده و پیامبر را به غذای خود مهمان کرد، اما ایشان به معجزه الهی از این امر آگاه شدند و لقمه‌ای را که در دهان گذاشته بودند، بلافاصله خارج کردند اما «بشر بن براء بن معرور» که لقمه‌هایی از آن غذا خورده بود، بلافاصله مسموم شد و جان باخت.
حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز دستور دادند تا آن زن را احضار کنند و از او علت را جویا شوند. زن یهودی در جواب گفت: «تو وضع قبیله ما را بر هم زدی، همسر و خانواده مرا کشتی و بزرگان قبیله ما را به قتل رساندی. من با خود فکر کردم که اگر تو فرمانروا باشی با خوردن این غذا، تو را از بین خواهم برد، اما اگر واقعاً پیامبر خدا باشی، به نحوی از آن آگاهی خواهی یافت».
بعضی از مورخین در ادامه آورده‌اند که «ام‌بشر»، خواهر «بشر بن براء» هنگام بیماری پیامبر که منجر به رحلت ایشان از دنیا شد، به عیادت حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله آمد و ایشان به وی فرمودند: «همان غذایی که در خیبر برادرت را کشت، اکنون رگ پشت یا رگ قلب مرا قطع کرد.»
متن این نقل تاریخی اشکالات متعددی دارد که بعضی از آن‌ها را خود خوانندگان نیز به راحتی می‌توانند پیدا کنند، اما آن‌چه من در این‌جا می‌خواهم اشاره کنم چند مورد است:
اول این‌که این ماجرا حتی در کتب مورد اعتماد ما نیز آمده است که هر چند بعضی از آن‌ها معتبر نیست اما مرحوم «حمیری» در «قرب الاسناد» این مطلب را به سند صحیح از امام کاظم علیه‌السلام روایت کرده است، لذا بخش‌هایی از این ماجرا نه تنها از جنبه تاریخی بلکه از جهت حدیثی هم معتبر است. مرحوم حمیری آورده است که پیامبر لقمه‌ای را در دهان گذاشتند و بلافاصله آن را از دهان بیرون انداخته و فرمودند مرا آگاه ساختند که مسموم است در حالی‌که «بشر» لقمه را بلعید و مُرد.
دوم بین جنگ خیبر تا رحلت نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله بیش از سه سال فاصله است. در حالی که ایشان در طول این سه سال به زندگی روزمره خود ادامه داده و حتی در جنگ‌های بسیاری شرکت داشتند و هیچ گزارش معتبری از بیماری ایشان وجود ندارد. حال سوال در این‌جا است که این چه زهری است که بلافاصله فردی را با خوردن یک یا چند لقمه می‌کشد اما تا سه سال هیچ نشانی از آن در پیامبر دیده نمی‌شود اما به یک‌باره بعد از سه سال خودنمایی کرده و ظرف چند روز ایشان را از پای در می‌آورد؟
البته متقی هندی و بعضی دیگر از ابوهریره از ام المومنین عایشه نقل می‌کنند که پیامبر به عایشه فرمودند که «اثر غذای خیبر هنوز از بین نرفته است و هر ساله باز می‌گردد.». بر این خبر چند اشکال وارد است که چند مورد آن را ذکر می‌کنم:
اول این‌که این خبر از باب سند مرفوع است.
دوم آن‌که در سند آن ابوهریره هست که تکلیف او روشن است.
سوم آن‌که اگر این خبر غیر معتبر را کنار بگذاریم، عرض کردم که هیچ گزارش معتبری بر این ادعا وجود ندارد.
البته سخن در این زمینه بسیار است که در کتاب «شهادت پیامبر، فروخفته در غبار غرض» مفصلا درباره آن صحبت کرده‌ام و اگر اجازه بدهید از اطاله کلام خودداری کنیم.
علاقه‌مندان می‌توانند به کتاب مذکور مراجعه کنند. این نکته را هم اضافه کنم که قصد ندارم یهود زمان پیامبر را از این توطئه تبرئه کنم. بله ایشان بارها و بارها توسط افراد مختلف و از جمله یهودیان آن زمان، مورد سو قصد قرار گرفتند اما نتیجه مورد نظر آن‌ها حاصل نشد.
یعنی ایشان در غیر از ماجرای «لیله المبیت» هم مورد سو قصد قرار گرفتند؟
ج: بله! ایشان ده‌ها بار مورد سوقصد قرار گرفتند. با توجه به منابع تاریخی، سوقصد به ایشان به قبل از تولدشان بر می‌گردد یعنی عده‌ای با توجه به شواهد و قراینی که در دست داشتند، فهمیده بودند که پیامبر موعود انبیای گذشته به زودی در میان قریش و از نسل «هاشم» مبعوث خواهد شد، لذا سعی در ترور هاشم، عبدالمطلب و عبدالله داشتند که بعید نیست مورد آخر محقق شده باشد اما پیش از آن‌که عبدالله را به شهادت برسانند، نطفه پیامبر در رحم «آمنه» منعقد شده و تقدیر الهی مقدر گشته بود.
در کتاب «شهادت پیامبر، فرو خفته در غبار غرض» این موارد را در پنج بخش بررسی کردیم:
اول، توسط یهود در قبل از بعثت نبوی.
دوم، توسط مشرکین، قبل از هجرت.
سوم، توسط مشرکین پس از هجرت.
چهارم، توسط یهود در ایام حضور ایشان در مدینه.
و پنجم توسط منافقین که به ظاهر اظهار اسلام کرده بودند، اما در باطن کفر می‌ورزیدند.
مجموع این‌ها فارغ از بحث اعتبار یا عدم اعتبار، بالغ بر بیست مورد است که در کتاب مذکور اشاره کرده‌ایم. حتی نام تعدادی از آمرین و عاملین هم در بعضی از اخبار آمده است.
از جمله ترورهایی که توسط منافقین ترتیب داده شد، در عقبه هرشی و تبوک بود و همین‌طور مورد آخری که بالاخره موفق شدند ایشان را به شهادت برسانند.
طبق بررسی‌هایی که شما انجام داده‌اید، چه کسی بالاخره موفق شد ایشان را به شهادت برساند؟
ترجیح می‌دهم فعلا درباره این موضوع صحبتی نکنم و علاقه‌مندان را تشویق کنم که کتاب مورد نظر را بخوانند و خود به جمع‌بندی برسند.
فقط در پایان به این نکته اشاره می‌کنم که در بسیاری از کتب مکتب خلافا و از جمله طبقات ابن سعد (قرن دوم و سوم) و مسند احمد بن حنبل (قرن سوم) آمده است که عبدالله بن مسعود گفت: «برای من آسان‌تر است نُه بار قسم بخورم که پیامبر قطعا به قتل رسید تا این‌که یک بار قسم بخورم چنین نشد.» و بنده عرض می‌کنم که برای من همان یک‌بار هم سخت است و اگر هزاران بار مجبور به قسم خوردن در این‌باره بشوم، قسم خواهم خورد که نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله، قطعا به شهادت رسیده‌اند.
می‌توانید گزارش مختصری هم از کتاب خودتان بفرمایید؟
کتاب در چند بخش تنظیم شده است:
بخش اول: این‌که آیا اصلا ممکن است که پیامبر را به قتل رساند یا این‌که ایشان از این موضوع در امان هستند. در این بخش بیش از سیزده دلیل مطرح شده است.
بخش دوم: هفت دلیل مطرح کرده‌ام که پیامبر قطعا به شهادت رسیده‌اند. در این بخش تعداد قابل ملاحظه‌ای از قائلین به شهادت پیامبر را ذکر کرده‌ام که به بعضی از آن‌ها در این‌جا هم اشاره شد.
بخش سوم: به انگیزه‌های ترور پرداخته شده است.
بخش چهارم: به بعضی از ترورهای نافرجام پرداخته شده که نام آمرین و عاملین هم در آن ذکر شده است.
بخش پنجم: به بررسی ماجرای تروز زن خیبریه پرداخته که در این‌جا هم اشاره‌ای به آن شد.
بخش ششم: ضمن بیان واقیت ماجرا، به تحلیل آن پرداخته شده است.
بخش هفتم: در رابطه با انگیزه قتل و ترور در ماجرای اصلی است.
بخش هشتم: جمع‌بندی نهایی بحث است.
از این‌که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید، متشکرم.
من هم متشکرم و امیدوارم که خداوند متعال به همه ما توقیق دهد تا حقایق را بپذیریم حتی اگر برای ما ناخوش‌آیند باشد و به این وسیله اعتقادات و نظرات خود را اصلاح کنیم.

سلسله مباحثات استاد ریاحی

کتاب‌خانه قرآن و حدیث مؤسسه

فهرست درختی سایت

باز کردن همه | بستن همه